سلام
چه زود عاشورای فاطمی رسید...
هنوزم داریم تو روزمرگی خودمون دست و پا میزنیم...
خدا میدونه از حرفای تکراری و جذابی که شنیدم و گفتم، خیلی خسته ام:
"شهدا شرمنده ایم" ، "بعد از شهدا ما چه کرده ایم؟" و "آقا جان،کی میای؟"....
یعنی همه کارامون رو کردیم و حالا نوبت رسیده به ادای دین شهدا؟ نه به خدا....
چقدر تو حیطه وظایف فردی به وظیفه خودمون عمل کردیم؟چقدر به وظایف اجتماعی عمل کردیم؟
آیا واقعا رومون میشه حضرت صاحب(عج) بیان تو سطح شهر و ما هم همراهیشون کنیم؟
اگه بپرسن:"فلانی،تو بودی و وضعیت اینجوری شد؟"، خداییش چی داریم بگیم؟خدا به داد برسه...
{...بنا به دلایلی حذف شد...}
....................................................................................
امام باقر(ع) به جابر فرمودند: جابر! به خدا سوگند، فاطمه(س) با شفاعتخود در آن روز شیعیان و دوستانش را از میان اهل محشر جدا مىسازد. چنانکه کبوتر دانه خوب را از دانه بد جدا مىکند. هنگامىکه شیعیان فاطمه همراه وى به در بهشت مىرسند، خداوند در دلشان مىافکند که به پشتسر بنگرند. وقتى چنین کنند، ندا مىرسد: دوستان من! اکنون که شفاعت فاطمه را در حق شما پذیرفتم، نگران چه هستید؟ آنان عرضه مىدارند: پروردگارا! ما نیز دوست داریم در چنین روزى مقام و منزلت ما براى دیگران آشکار شود. ندا مىرسد: دوستانم! بر گردید و بنگرید و هر که به خاطر دوستى فاطمه شما را دوست داشت و نیز هر که به خاطر محبت فاطمه به شما غذا، لباس یا آب داده و یا غیبتى را از شما دور گردانیده همراه خود وارد بهشت کنید.
یعنی میشه برای ما مادری کنن؟....
نوشته شده توسط مرتضی در چهارشنبه 86/3/9 و ساعت 6:10 عصر |
نظرات دیگران()